سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/5/12
1:46 صبح

سرگشتگی

بدست نسیم در دسته

این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم

88/5/12
1:45 صبح

وای.....

بدست نسیم در دسته


88/5/12
1:44 صبح

یه کوچولو

بدست نسیم در دسته

چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست!

 

 

 

زمانی که متولد شدم یکی تو گوشم گفت تا آخر عمر با تو هستم! خندیدم و گفتم:تو کی هستی؟ گفت: غم و تنهایی

هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت....هیچ ادایی جای اون نازواداتو نگرفت....پیش هر نقاشی رفتم تورو نقاشی کنه،روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت...


88/5/12
1:40 صبح

؟.....

بدست نسیم در دسته

وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم ............کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمیفهمه

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند


88/5/12
1:37 صبح

قلب شکسته

بدست نسیم در دسته

قلب شکسته و دلتنگ و باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه دلتنگی اسیرم.... باز دلم از دنیا و از این زندگی گرفته است.... سهم من در این لحظات تلخ دو چشم خیس است و یک قلب شکسته.... قلبی شکسته که دیگر هیچ امیدی به زندگی دوباره ندارد! احساس تنهایی میکنم ؛ احساس میکنم تنهایی دوباره جای خالی عشق را با  حضور سردش پر کرده است..... تمام نگاهم به قاب عکست است  تو را میبینم و حسرت آن روزهای شیرین با هم بودنمان را میخورم  و دوباره چشمهایم مثل همیشه بهانه تو را میگیرند! چه یادگاریهای تلخی را از عشقمان برجا گذاشتی ..... دو چشم خیس ؛ یک قلب شکسته و نا امید ؛  چند خاطره تلخ ؛ یادگاری از عشق تو بود ای بی وفا! دلم خیلی گرفته ؛ اینبار دیگر کسی نیست که دلم را با  حرفهایش آرام کند ؛ با من درد دل کند و به من امید و دلگرمی بدهد ؛  دیگر کسی نیست که با دستان مهربانش اشکهای مرا از گونه هایم  پاک کند و مرا نوازش کند..... تنها خودم هستم ؛ دل پر از دردم است  و یک بغض کهنه در گلویم.... هوای دلم ابری است و دلگرفته ؛ کاش دلم بارانی میشد  تا از این حال و هوای تلخ بیرون بیایم.... کجایی ای یار بی وفایم ؟ کجایی که زندگی بدون تو یک کاووس است! دلم بدجور هوایت را کرده است ؛ چرا رفتی؟ رفتی و دلم را با خود نبردی .... رفتی اما بدان که اینجا تنهاتر از من دیگر هیچ تنهایی نیست ؛  رفتی اما بدان که دیگر در این دنیاهیچکس مثل من دیوانه وار  تو را دوست نخواهد داشت..... هنوز هم چشمهایم از دوری تو بارانی است ؛ و هنوز هم تو  با همه بی وفایی ها و سنگ دلی هایت برای من مقدس و عزیزی...  تو لیاقت این قلب شکسته مرا داری و خواهی داشت.... و باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه درد نگفته در دلم اسیرم! کاش بودی و با من درد دل میکردی ؛ کاش بودی و مثل گذشته به من امید میدادی.... مرا با ان صدای مهربانت آرام میکردی ؛ مرا با آن کلام رویاییت درمان میکردی.... همان کلامی که گویا مدتی است فراموش کرده ای و دیگر بر زبان نمی آوری.... اما من هنوز هم به تو میگویم آن کلام مقدس را .....! دوستت دارم عزیزم... زندگی بدون تو همین است .... دلتنگی ؛ غم ؛ غصه ؛ گریه ! زندگی بدون تو همین است .... یک دل ابری و گرفته و یک عالمه درد در دل! همانی قلبی که با حضورت یک خانه سرخ و پر از صفا و صمیمیت شده بود  اینک یک ویرانه شده ؛ که در آن ویرانه یک پنجره شکسته و بسته رو به خوشبختی  یک قاب شکسته از عکس تو و یک دنیا دلتنگی است...... دلم بدجور گرفته است ؛ دلی که دیگر حتی با بهانه های چشمانم نیز آرام نمی شود! چشمانم از من شاکی اند ؛ قلبم مرا نفرین میکند و  دستانم تشنه  گرفتن دستان مهربان تو اند!



88/5/12
1:35 صبح

واسه نفس زندگیم

بدست نسیم در دسته

چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش .


88/5/12
1:31 صبح

تنها

بدست نسیم در دسته


88/5/12
1:30 صبح

درد

بدست نسیم در دسته

بدترین درد این نیست که عشقت بمیره

 بدترین درد این نیست که به اونی که دوستش داری نرسی

 بدترین درد این نیست که عشقت بهت نارو بزنه

 بدترین درد اینم نیست که عاشق یکی باشی و اون ندونه

 بدترین درد این است یکی بمیره .

 بعد از مرگش بفهمی که دوستت

 داشته

......!!!


<      1   2